دفتر خاطرات کتاب های من

خاطرات من از کتابهایی که میخونم و اتفاقات زندگی ام همراه نظرات

دفتر خاطرات کتاب های من

خاطرات من از کتابهایی که میخونم و اتفاقات زندگی ام همراه نظرات

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «داستان انگیزشی» ثبت شده است

ناظر بر رفتار

نویسنده گمنام |

مردی پسر کوچک خود را برای چیدن میوه به باغی برد و به او گفت:

همین جا پای درخت باش و اطراف را ببین  که کسی ما را نبیند 

سپس بر بالای درخت رفت تا میوه ها را بچیند و در سبد بگذارد

پسر هوشیار فریاد  زد :پدر ! یک نفر ما را میبیند.

پدر ترسان و با شتاپ پایین پرید و پرسید : او که ما را میبیند کجاست؟

پسر : او خدایی است که همه را میبیند و بر همه چیز آگاه است.

پدر شرمگین شد و برای همیشه از کار زشت خود دست برداشت

 

 

ای کاش انسان ها هم دست از کار زشت خود بر میداشتند تا ایرانی آباد بوجود می آمد

  • نویسنده گمنام

تعدادی موش صحرایی که میتوانستند 80 ساعت به طور مداوم در آب شنا کنند را آماده کردند و این باور را در آنهابوجود آوردند که آنها گیر کرده اند.

خیلی از موشها پس از چند دقیقه شنا کردن غرق شدند نه به خاطر اینکه نمیتوانستند، بخاطر انکه فکر میکردند گیر کرده اند و تلاشی برای شنا نمیکردند

 

ما ادم ها وقتی همه چیز خوش و خورمه به تلاشمون ادامه میدیم ولی وقتی مشکلی پیش بیاد نا امید میشیم و تلاش نمیکنیم در حالی که میتونیم انجامش بدیم

 

  • نویسنده گمنام