دفتر خاطرات کتاب های من

خاطرات من از کتابهایی که میخونم و اتفاقات زندگی ام همراه نظرات

دفتر خاطرات کتاب های من

خاطرات من از کتابهایی که میخونم و اتفاقات زندگی ام همراه نظرات

۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «مسعود لعلی» ثبت شده است

ناظر بر رفتار

نویسنده گمنام |

مردی پسر کوچک خود را برای چیدن میوه به باغی برد و به او گفت:

همین جا پای درخت باش و اطراف را ببین  که کسی ما را نبیند 

سپس بر بالای درخت رفت تا میوه ها را بچیند و در سبد بگذارد

پسر هوشیار فریاد  زد :پدر ! یک نفر ما را میبیند.

پدر ترسان و با شتاپ پایین پرید و پرسید : او که ما را میبیند کجاست؟

پسر : او خدایی است که همه را میبیند و بر همه چیز آگاه است.

پدر شرمگین شد و برای همیشه از کار زشت خود دست برداشت

 

 

ای کاش انسان ها هم دست از کار زشت خود بر میداشتند تا ایرانی آباد بوجود می آمد

  • نویسنده گمنام

تعدادی موش صحرایی که میتوانستند 80 ساعت به طور مداوم در آب شنا کنند را آماده کردند و این باور را در آنهابوجود آوردند که آنها گیر کرده اند.

خیلی از موشها پس از چند دقیقه شنا کردن غرق شدند نه به خاطر اینکه نمیتوانستند، بخاطر انکه فکر میکردند گیر کرده اند و تلاشی برای شنا نمیکردند

 

ما ادم ها وقتی همه چیز خوش و خورمه به تلاشمون ادامه میدیم ولی وقتی مشکلی پیش بیاد نا امید میشیم و تلاش نمیکنیم در حالی که میتونیم انجامش بدیم

 

  • نویسنده گمنام

از کتاب شما یک جوجه اردک زشت نیستید نوشته مسعول لعلی


روزی یک کشاورز چینی سوپی را که با چوبی روی شانه خود حمل میکرد از جاده ای میگذشت.بعد از مدتی کاسه ترک خورد و شکست و تمام سوپ از بین رفت اما پیرمرد بی توجه به راه خود ادامه داد.
مردی که ماجرا را مشاهده میکرد رو به پیرمرد گفت:
سوپت به زمین ریخته است متوجه نشدی؟
کشاورز پاسخ داد: چرا صدای شکستنش را شنیدم و تمام سوپ از بین رفته است اما چه کاری میتوانم بکنم؟

اکثر آدم ها بخاطر اتفاقاتی که در گذشته براشون افتاده حرص میخورن و روح و روانشون را به خاطر چیزی که اتفاق افتاده و تمام شده آزار میدهند.اما تاسف خوردن در مورد گذشته بی فایده است . آینده هنوز نیامده و نگرانی در این مورد هم بی فایده است.چیزی که مهم است زمان حال است.

همین حالا را در یاب

  • نویسنده گمنام

میمون ها را در کنار مارها قرار دادند

میمون ها از مارها نمیترسیدند اما از بلندگو صداهای وحشتناک گذاشتند تا میمون ها بترسند

میمون های دیگری هم که از مار نمیترسیدند با دیدن وحشت و ترس همنوعاشون انها هم ترسیدند

 

بعضی ها میترسند چون به چیزهای ترسناک ربطش میدهند

 

  • نویسنده گمنام

داستان قورباغه ها

نویسنده گمنام |

از کتاب شما جوجه اردک زشت نیستید نوشته مسعود لعلی

 

این داستان را همه بلدند

طی آزمایشی تعدادی قورباغه را داخل آب جوش می اندازند.قورباغه ها سریع بیرون میپرند.

ازمایش بعدی این بوده که همان قورباغه ها را در اب سرد می اندازند و اهسته اهسته حرارت را زیاد میکنند تا به نقطه جوش برسد

قورباغه ها بدون هیچ مقاومتی در دیگ اب جوش میپزند

چون اهسته اهسته اب گرم میشود و انها عادت میکنند و متوجه تغییر در شرایط نمیشوند و در اخر میمیرند

 


 

نقل مملکت ماست که ایرانی ها اروم اروم میپزند تا بمیرند و کسی هم کاری نمیکنه

  • نویسنده گمنام