دفتر خاطرات کتاب های من

خاطرات من از کتابهایی که میخونم و اتفاقات زندگی ام همراه نظرات

دفتر خاطرات کتاب های من

خاطرات من از کتابهایی که میخونم و اتفاقات زندگی ام همراه نظرات

شاهزاده خانم

نویسنده گمنام |

چند روز پیش در مورد یک شاهزاده خانم عربی کتابی خوندم که نویسنده اش خبرنگار زن آمریکایی بود
میخوام به طور خلاصه در موردش صحبت کنم

اسم شاهزاده در کتاب سلطانه است.مادرش 16 بچه بدنیا اورده که 11 تای انها زنده موندند.10 دختر و یک پسر.برای عرب ها پسر خیلی مهمه و همه چیز دارند و هر کار دوست دارند میتونند انجام بدند.

سلطانه خودش را دختر شجاعی میدونه چون سرکش و جسوره و نسبت به ظلمی که بهش میشه سکوت نمکنه

از بچگی با برادرش به نام علی خوب نبوده و علی کسی بوده که مدام همه را اذیت میکرده و تبیه نمیشه

روزی سلطانه با توله سگش در حیاط بازی میکرده.علی با دوستانش وارد حیاط میشن و علی میخواسته بزور توله سگ را بگیره که سلطان کلی جیغ میزنه.پدرشون میاد و حق را به علی میده و توله مال علی میشه.چند روز بعد علی از بازی با توله خسته میشه و سگ را از ماشین میندازه بیرون

کارهایی که سلطانه میکرده این بوده که وقتی علی در استخره انواع موجودات و حشرات موذی را توی اب مینداخته

روزی از پدرش یک انگشتر که در بازار دیده بوده میخواد ولی پدر براش نمیخره و برای علی یک ساعت رولکس میخره.سلطانه زمانی که علی در استخر بوده ساعت را داغون میکنه.پدر علی را دعوا میکنه و با این حال هفته بعد براش یه ساعت رولکس دیگه میخره

 

 

 

ادامه دارد...

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی