دفتر خاطرات کتاب های من

خاطرات من از کتابهایی که میخونم و اتفاقات زندگی ام همراه نظرات

دفتر خاطرات کتاب های من

خاطرات من از کتابهایی که میخونم و اتفاقات زندگی ام همراه نظرات

خواستگاری سلطانه

نویسنده گمنام |

خاطره ازدواج سلطانه

 

حدودا 16 ساله بود که یکی از عموزادگانش به خواستگاری او رفت.در ابتدا سلطانه قبول نکرد و اصرار به پدر که باید قبل از ازدواج او را ببند.

دختران عربستان سعودی قبل از ازدواج همسر خود را نمیبینند و پدر  تصمیم میگیرد که با چه کسی ازدواج کنند

داماد به پدر سلطانه زنگ زد و خواست که او را ببیند و صحبتی کنند

پدر قبول کرد و روز موعود رسید.در اتاقی که عمه های و مادرشوهر اینده بودند بدون روبنده حضور پیدا کرد و از پس خوشش امد.اسمش کریم بود

کریم از پدر سلطانه خواست که تا زمان ازدواج با او تلفنی صحبت کند وپدر قبول کرد.این کار او جزو معجزات بود

عرب ها رسم داشتند که قبل از ازدواج دختر را ختنه کنند ولی یک پزشک ضررهای این کار را گفت و پدر سلطانه از این رسم صرف نظر کرد.

جشن ازدواج در قصر خواهر سلطانه برگزار شد

 

  • نویسنده گمنام

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی